قند عسلقند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل ما

ویزیت دکتر محسنی

سلام چهار مغز مامانی دیروز با هم رفتیم دکتر. خدا رو شکر خیلی خلوت بود. خانم دکتر وقتی جواب سونوگرافی رو دید و اندازه شما رو از روی شکم مامان تخمین زد گفت خدا رو شکر جثه ات خوبه و نسبت به سن بارداری همه چیز نرماله. بعدش هم دوباره با هم صدای بوپ بوپ قلبت رو شنیدیم. عاشق این صدا هستم.خیلی قشنگه... راستی دکتر هم گفت سرت اومده پایین اما باید بیشتر پیاده روی کنم تا برای زایمان آمادگی بیشتری بدست بیارم. خدایا بابت همه نعمت هایی که به من و همسر و پسرم دادی ازت سپاسگزارم. کمکم کن بنده های خوب و شکرگزاری برایت باشیم. ...
30 مرداد 1392

چیدن سیسمونی قند عسل ما

سلام پسر گلی مامان قربون کاراته بازی هات برم که اینقدر بهم لگد میزنی. من عاشق این حرکاتت هستم مامان جون. پریروز یعنی دوشنبه مامان سر کار نرفتم. مامان فاطمه به همراه خاله عصمت و عمه اشرف ساعت 11 صبح اومدن خونمون و شروع کردن به چیدن اتاق گل پسر ما. عصری هم زن دایی نائله و دختر دایی مهربونت سما خانم به جمع ما پیوستند و افراد نام برده کلی به هم کمک کردن تا یه اتاق بسیار زیبا برای پسر گلم اماده کنند. من با این شکم قلمبه نتونستم خیلی بهشون کمک بدم و بیشتر وقت نشسته بودم و هویج و فلفل دلمه ای و ... برای فریزر آماده می کردم. عمع اشرف دو تا لباس بافتنی برات بافته پسرکم. مامان فاطمه هم برات بافتنی بافته. زن دایی نائله هم مثل همیشه ما رو شرمنده کرد...
30 مرداد 1392

ویزیت دکتر محسنی در ماه رمضان (2)

سلام به پسر دانشمند و باهوش خودم امروز رفتیم دکتر محسنی تا به صدای قلبت گوش بدیم بوپ بوپ های قلبت یکی از آرامش بخش ترین نواهای زندگی منه مامانی. جالبه که خانم دکتر هم وقتی این صدا رو میشنوه خیلی خوشحال میشه و به همراه من لبخند واقعی میزنه. به خانم دکتر گفتم برام سونو بنویسه تا من و بابایی ببینیمت که چرخش کردی یانه؟؟ راستی فشارم هم خوب بود و جواب آزمایش قند هم این بار خدا رو شکر تو محدوده نرمال بود. اما خانم دکتر گفتن که بازهم مراعات کن. از آخرین مهمونی های ماه مبارک هم برات بگم که: دایی حمید تو خونه شون افطاری کله پاچه داد و خیلی خوش گذشت. دایی هادی تو خونه شون یه افطاری مفصل تهیه دیده بود با شام ساندویچی که دستشون د...
26 مرداد 1392

تفریحات ما

سلام قند عسلم دیروز با خانواده زن دایی محدثه و دایی هات و زن دایی هات و مامان فاطمه و بابا رضا رفتیم پارک شهر برای ناهار. عصری هم با باباوحید تو پارک پیاده روی کردیم و سراغ آکواریوم پارک شهر هم رفتیم و سه تا ماهی قشنگ کوچولو برای آکواریوم خونمون خریدیم. شب در راه برگشت ماشین پنچر شد و بابایی اونو درست کرد. رسیدیم خونه دیدیم برای مامان جون اینا مهمون اومده.مهدیه خانم و همسرش (دختر عمو غلام و زن عمو فاطمه)/ شام خوردیم و اونا رفتن. روز و شب خوبی بود. خدا روشکر ...
26 مرداد 1392

سونوگرافی بیوفیزیکال

سلام میوه دلم، پسملی خوشکلم بعد از کلی جستجو راجع به یه مرکز سونوگرافی خوب که هم دکترش خانم باشه هم سونوی بیوفیزیکال داشته باشه و هم باباها رو راه بدن رسیدم به مرکز سونوگرافی بیمارستان خاتم الانبیا! قرار شد من تا ساعت 4.30 برسم اونجا و وقت بگیرم بعد بابا وحید خودشو برسونه بیمارستان خلاصه همه این ها خدا رو شکر انجام شد اما خانم دکتره اجازه نداد بابا بیاد این طرف پرده و پسرشو تو مانیتور رصد کنه و چون مانیتور فقط به سمت پزشک بود خودم هم چیزی ندیدم و فقط صدای قلب شما رو  شنیدیم. البته خانم دکتر بسیار مهربان و خوش برخورد بود و مرتب میگفت خدا رو شکر این هم خوبه و اون هم خوبه   و اما شرح سونوگرافی حاملگی و بیوفیزیکال (تار...
22 مرداد 1392

ویزیت دکتر محسنی در ماه رمضان

سلام پسر خوب و کاراته کار من عاشق این ورزش کردن های گاه و بی گاهت تو شکمم هستم عزیزم سه شنبه گذشته رفتم دکتر موید محسنی  و جواب آزمایشمو نشونش دادم. قند ناشتا و دو ساعت بعد ناهارم خوب بود اما دو ساعت بعد صبحانه ام بالا بود که قرار شده تکرارش کنم و البته رژیم غذایی رو رعایت کنم. صدای قلبت رو هم با خانم دکتر شنیدیم. بوپ بوپ بوپ ....  و لبخند بر روی لبان من و دکترت نشست خدا رو شکر که قلبت منظم و سالم میتپید عزیز دلم تو این روزهای ماه رمضون ساعت کاریمون کم شده و من بیشتر میتونم استراحت کنم. از خدای خوبم به خاطر لطف و مهربونیش کمال تشکر رو دارم. راستی مهمونی های ماه رمضون تا اینجا: 5شنبه اول مامان فاطمه خان...
1 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قند عسل ما می باشد